NO ASAB


این روزها بد شده ام..

افکرام بد شده اند...

رفتارم بد شده است...

از همه مهم تر

اعصابم بد شده است!




امروز زنی را دیدم ؛
که بوسه از لبش میچکید ،
خدارا شکر!
هنوز مردی هست ،
که عاشقانه می بارد.

- بهرنگ قاسمی -

حرف مفت




حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو ؛

با سنگ حرف مفت ، سرم را شکسته اند !



همه گندشو دراوردن...حتی خودم!


اعصابم خورده از همه چی...

حتی از خودم ....


نشانه‌ای ندارم


خیلی وخته ننوشتم،ینی چند بار اومدم بنویسم ، اما هربار یه اتفاقی افتاد که همه ی ذوق نوشتنمو گرفت!

از آخرین نوشته ام تقریبا 10 روز میگذره ولی کلی اتفاق ها افتاده!


یکی از خوشی ها که وقتی به عمقش میری توش تلخی دیده میشه ، تولد پسر خواهرم بود و هنرهای من :

+البته فقط دوتای پایین عکس مال تولده ولی بلاخره همش هنرهای ماست




+ کلا اوضاع خوب نیست ، یعنی انقدر بد هم نیست...
نمیدانم!
فقط میدانم چیزی نیست که باید باشد!

سال‌هاست که گم شده‌ام
و نیست تک ستاره‌ای !
نشانه‌ای ندارم
تو اگر همانی که باید ،
مرا پیدا کن !


 - الهام ناصری -


دوست داشتم اینو...خوش به حال تو ک می پری...


تو چه ساده ای و من، چه سخت

تو پرنده ای و من، درخت

آسمان همیشه مال توست

ابر، زیر بال توست

من ، ولی همیشه گیر کرده ام.

تو به موقع می رسی و من ،

سالهاست دیر کرده ام

*

خوش به حال تو که می پری!

راستی چرا

دوست قدیمی ات-درخت را-

با خودت نمی بری؟

 

عرفان نظر آهاری


ماهی کم طاقتم یک روز دیگر صبر کن!


+ اون اتفاقی ک فکر کردم شاید بیفته نیفتاد ، البته اتفاق خاص دیگری هم نیفتاد.


+ امروز رفتم دانشگاه برای صحبت با استاد در مورد پروژه ، استاد گلی است ، سرخوش و باروحیه ، آدم از روحیه اش امیدوار می شود.


+تازگی ها فکر می کنم یکسری اتفاق های خوب لب پرتگاه منتظر افتادن هستن ، اما من با نادانی هایم هی آنها را از افتادن منع می کنم ،

خدایا کمکم کن ...نمی خواهم نادان باشم...هیچ دوست ندارم...اما هستم ! کمکم کن :(


+یار هم درگیر است...حتی شاید گاهی درگیر نادانی های من ...خدایا به خاطر یار...پرودگارا...کمک کن...شاید خوب شدم!


+بلاگفا خواننده ی بیشتری دارد...طبیعی است...اما باید خوانندگان هم از آن کوچ کنند...باید تنبیه شود...باید آدم شود!



ماه در مرداب این شب ها هلالی تر شده!


امشب یک خبر جدید رسید که صحتش ناپیداست ؛

و اینکه اگر صحیح باشد چه می شود ؛

و اگر نباشد چه ؟!





مسترسم


مسترس به کسی می گویند ک استرس دارد...

گرچه همه چیز را به خدایش سپرده است...

و از او آرامش می خواهد.


هوا این روزها پر است از گردو غبار اتفاقات معلق در خودش!


هنوز اتفاقات زندگیم دارند توی هوا برای خودشان جولان می دهند و من

در این ظهرهای تابستانی  یک دستم را زیر سرم می گذارم و از پایین بشان نگاه می کنم و همین!


+ فردا یک مرداد است و من برای پروژه ام تقریبا35 روز حداکثر وقت دارم.و تنها مدار آن را در ذهنم بسته ام

و از استرس در درونم به سر حد مرگ رسیده ام اما در بیرون به مسافرت شمال فکر می کنم!


+در این میان کارهای جهادی هم دارد کم کم روی دوش خودم میفتد و من نه میتوانم از جهادی دل بکنم نه میتوانم برایش وقت بگذارم!


+همه ی اینها در کنار این است که یار سخت درگیر خانواده است و مذاکراتی سخت نفس گیر و توافقی بس دست نیافتنی

و اگردست یافتنی با احتمال ضرر!


+ همین ظهر های تابستان برای من بهتر ک دستم را زیر سر بگذارم و گردش روزگار معلق ام را در هوا بنگرم!