ماجرایِ من :)


من یک نوستالژی پرستم ؛

نوستالژی پرست بودنم می تواند ناشی از نگه داشتن تماااام اطلاعات و نظرهای وبلاگم در تمام مدت آن 4 سال باشد ،

اطلاعاتی که جانِ من بودند و

- من خود به چشم خویشتن ، دیدم که جانم می رود - !!!


من یک آواره ام ؛

آوارگیم می تواند ناشی از پاک شدن تماااام اطلاعات 4 ساله ی بلاگفایم باشد ، 

آوارگی که کسی پاسخگویش نبود!


من یک انسان امیدوارم ؛

امیدواریم می تواند ناشی از زنده بودنم باشد ، اینکه بعد از هر پایانی بی توجه به پایان و نوع پایان دوباره شروع کردم ،

امیدواری که لازمه ی زنده بودن هر انسان است!


من یک نوستالژی پرستِ آواره یِ امیدوارم....

پس می نویسم!

پس می نویسم !


  

 


پرنده ی مهاجر


Parandeh-mohajer.blogfa.com


و هر لحظه.....«پرنده ی مهاجری» است....


امروز یه فکرایی کردم ...راجع به یه سری تصمیما...

این روزا از اون روزاییه ک ظاهرم پر خنده است و باطنم پر غوغا...

در پی همون فکرا و همون تصمیما....احتمالا یه وبلاگ جدید بزنم تو بلاگفا .....

و دوباره در پی همون فکرا :


هر لحظه...«پرنده ی مهاجری » است....

می آید و می رود...و...دیگر بال نمی گردد!...



...


بشکن دلم که رایحه ی درد بشنوی!

کس از درون شیشه نبوید گلاب را...


اسرار سبزواری



غمگینم مث یه زلزله زده ....

.

 بلاگ اسکای قالبمو درست نمیخونه...

قسمت وبلاگ دوستان نداره....

ولی من نمیتونم برگردم به بلاگفا :(

یاد پرنده مهاجرم میفتم  و همه نوشته هام ک نابود شد خیلی غمگین میشم :(

حس ی زلزله زده رو دارم ک خیلی وخته خونش خراب شده اما هنوز غمگینانه تو چادر زندگی میکنه چون نمیتونه دوباره خونه بسازه :(



یا نور المستوحشین فی الظلم...


ایام را ز درد دل ما ملالت است...

حاجت به شرح نیست،

که ما را چه حالت است!


ابوالفتح گیلانی



وبلاگ خوانی آری..


نمیدونم تاحالا جایی گفته بودم یا نه...اما مطمینم اعتراف کردم به اینکه اولین مشوق من برای ادامه وبلاگ نگاریم  علاقه ام به خونده شدن و دیده شدن بود...

این روزا بیشتر اینستام یا جاهای دیگه...یکی از دلایلش میتونه خونده شدن باشه اما دلایل مهم تری هم داره....

مثلا اینکه هر وقت میام اینجا یاد خانواده از هم پاشیده بلاگفایی ها میفتم و یاد دوران خوش پرنده ام....یا مثلا اینکه سیستمم خرابه و بلاگ اسکای محیطی مناسب اومدن با گوشی نیست و ....دلایل دیگه...

دلیل زیاد هست برای کم نوشتن توی وبلاگ....اما دلیل نیست برای کم خوندن وبلاگ...

امروز سر زدم به وبلاگ های قدیمی...به وبلاگ نویسایی ک میخوندمشونو و لذت میبردم...

حالم خوب شد....

با خودم گفتم...شاید وبلاگ نگاری نه....اما وبلاگ خوانی آری :)



مینی حال!



+حالم اصلا خوب نیست....



ای شه تشنه لب سلام علیک...


خانه پیرزن ته کوچه


پشت یک تیر برق چوبی بود


پشت فریاد های گل کوچک


واقعا روزهای خوبی بود


 


پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر


منتظر بود در زدن ها را


دم در می نشست و با لبخند


جفت می کرد آمدن ها را


 


روضه خوان محله می آمد


میرزا  با دوچرخه آهسته


مثل هر هفته باز خیلی دیر


مثل هر هفته سینه اش خسته


 


"ای شه تشنه لب سلام علیک"


ای شه تشنه لب...چه آوازی


زیر و بم های گوشه ء دشتی


شعرهای وصال شیرازی


 


می نشستیم گوشهء مجلس


با همان شور و اشتیاقی که...


چقدر خوب یاد من مانده


در و دیوار آن اتاقی که -


 


یک طرف جملهء"خوش آمده اید


به عزای حسین"بر دیوار


آن طرف عکس کعبه می گردد 


دور تا دور این اتاق انگار



 گوشه گوشه چه محشری برپاست


توی این خانهء چهل متری


گوش کن! دم گرفته با گریه


به سر و سینه می زند کتری


 


عطر پر رنگ چایی روضه


زیر و رو کرده خانهء اورا


چقدر ناگهان هوس کردم


طعم آن چای قند پهلو را


 


تا که یک روز در حوالی مهر


روی آن برگ های رنگا رنگ


با تمام وجود راهی کرد


پسری را که برنگشت از جنگ


 


هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز


پستچی نامه از عزیز نداشت


کاشکی آن دوشنبهء آخر


روضهء میرزا گریز نداشت


 


پیرزن قطره قطره باران شد


کمی از خاک کربلا در مشت


السلام و علیک گفت و سپس


روضهء قتلگاه اورا کشت


 


مربع


 


تاهمیشه نمی برم از یاد


روضهء آن سپید گیسو  را


سالیانی است آرزو دارم


کربلای  نرفتهء او را


 


سید حمید رضا برقعی




ای که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد....


+

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد...


پ.ن: یار کمک[خونسرد]




یا غافر من استغفره...


سیستمم خرابه...

نمیدونم سیستم بلاگ اسکای چه طوریه ک با گوشی نمیشه عکس گذاشت...

چند بار خواستم پست بذارم چون عکس داشته نشده :(

.

.

+امروز نشستم لیست دوستام ک برای عروسیم میخام دعوت کنم نوشتم....با درجه بندی اولویت....هنوز ازدواجی در کار نیست...ولی دلم میخاد بشینم و لیست مهمونامو بنویسم....زندگیه دیگه...دلخوشیا قشنگش میکنه   ...[قلب]

.

.

+ یک نفر گفت خدا, کاش که عاشق بشوم...

شد و در پیچ و خم عشق خدا را گم کرد...

.

یه حسی میگه دارم دوباره پیدا میکنم خدا رو....فقط ترسم از اینه ک دوباره گمش کنم....




اللهم عظم بلایی و افرط بی سؤ حالی....


شاید به سال می رسه....مدت زمانی که از دعای کمیل دور بودم...

شروع انس من با دعای کمیل وقتی بود که پیش دانشگاهی بودم...

و هنوز هم بهترینه برام....

کلمه به کلمه اش برام قابل لمسه...برام آرامش بخشه...

یه دعای کامله...

.

.

.

.

+ اللهم الغفر لی الذنوب التی تهتک العصم...

+اللهم الغفر لی الذنوب التی تنزل النقم...

+اللهم الغفر لی الذنوب التی تغیر النعم...

+اللهم الغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا....

+اللهم الغفر لی الذنوب التی تنزل البلا...



+ به کسایی که میخونن انس بیشتر باهاش و به کسایی ک نمیخونن خوندنشو بسیار بسیار پیشنهاد میدم....




مریمانه...


چقدر ﺁﺏ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﮔﻞ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺗﺎ

ﺑﻪ ﻣﺮﯾﻤﺎﻧﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﭘﮋﻣﺮﺩ!


ﭼﻘﺪﺭ ﻧﺎﻟﻪ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻥ ﺍﺷﻌﺎﺭﻡ!

ﭼﻘﺪﺭ ﺷﺎﻋﺮِ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺍﻓﺴﺮﺩ!


ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﻭﻝ ﻗﺼﻪ ﯾﮑﯽ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺖ،

ﻭ ﻧﻘﺶ ﺍﻭﻝ ﻗﺼﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺧﺮ ﻣﺮﺩ!




ﺑﻨﯿﺎﻣﯿﻦ ﭘﻮﺭﺣﺴﻦ




+مریم هم قشنگه :)



مینی حال!


+گه گاه می زند به سرم درد دل کنم...

با یک نوار خالی کاست....تمام روز...



اولین





+اولین ها را همیشه می مانند...

.

- اگر بلاگ اسکای مثل بلاگفا اولین های مرا از بین نبرد -


پ . ن :  

خنک آن قمار بازی , که بباخت هرچه بودش....

بنماند هیچش الا....هوس قمار دیگر....