م : چی شد اون پسره ی ....نمیاد دیگه؟!
ز ; ای بابااااا...بگین بیان خواسگاراتون نکه الان پشت درو شکستن.
م : چیه بت جواب رد داده؟!؟
ز : بی ادب بی تربیت!!!
+له شدن زیر پاهای خودم.
زندگی را خواب می دانستم ,اما بعد از آن
تازه می بینم حقیقت ها خیالی تر شده!!
+دیروز همین موقع ها بود....پرنده ی مهاجر - آدرس قبلی همان آوارگیم - را وارد کردم و در کمال تعجب وبلاگ باز شد
با اطلاعات سال 91 و 92....
نمیدانید چه قددددددددددددددددر خوشحال شدم .....غیر قابل وصف است....
یک ساعت بعدش دوباره رفتم آدرس را وارد کردم.....
و هیییییییچ نبود!!!!!!!!!
نمیدانید چه قددددددددددددددر ناراحت شدم...غیر قابل وصف است!!!!
+ امشب موجود جدیدی به این دنیا اضافه می شود...موجودی که مرا نمیشناسد اما من اورا خوب میشناسم!
موجودی که نمیدانم قدمش چه قدر برای من خیر خواهد بود و یا حتی...
+بریده ام ناجور....مثل یک جسم خاک گرفته ی کثیف کنج تاریک یک اتاق....
دلم میخواهد بلند شوم چراغ را روشن کنم ... خودم را بتکانم...بشورم...اصلا جای خودم را عوض کنم..
بگذارم رو به نور...دور و بر خودم را پر کنم از تازگی و طراوت...
دلم میخواهد محیط زندگی خودم را تغییر دهم...
اما نمی شود!
+ پیدا کن شبو مثل من ، گوشه ای واسه گم شدن
عاشقا گاهی گم میشن:)
+نوستالژی پرست بودن با وابستگی فرق دارد ،
من نوستالژی پرست بودم - و هستم - اما وابسته به نوستالژی هایم خیر - یعنی سعی می کنم نباشم -
با این همه هنوز دلم برای 4 سال زندگی بلاگفایی ام تنگ می شود.
+این روزها زندگی فشرده تر شده است ، پرشده است از فراز و نشیب هایش...
رخداد های زندگیم مثل ذرات معلق در هوا هستند...زیادند...می چرخند و می چرخند...بی نظمند....
اما بر زمین نمیشینند ... هیچ کدام هنوز قصد ندارند سر جایشان قرار بگیرند...
+ پس فردا قرار است برگردد....یار را می گویم...و من نمیدانم در پس این برگشت چه چیزی در انتظار زندگی مان خواهد بود!
+شب 23 رمضان کوچه گردان بودم...و هنوز هیچ!
هیچ نه تنها به خاطر تاثر از فقر مادی یا حتی فرهنگی همنوعانم....
هیییچ برای خیلی چیزها....خیلی چیزها....
+
دارند پیله های دلم درد می کشند
باید دوباره زاده شودم.....عاری از گناه....
- نجمه زارع -
امشب شب۲۳رمضان سال۱۳۹۴،
رفتم با جمعیت امام علی (ع)کوچه گردان ,
مغزم داره منفجر میشه از هجوم افکار....